معنی زیبا و خوشگل

حل جدول

خوشگل و زیبا

شکیل ، مهوش ، مامانی


زیبا و خوشگل

نیک رو


خوشگل و زیبا- خوش‌ریخت

خوش‌قیافه

واژه پیشنهادی

لغت نامه دهخدا

خوشگل

خوشگل. [خوَش ْ / خُش ْ گ ِ] (ص مرکب) قشنگ. هجیر. زیبا. وجیه.شکیل. صبیح. خوبرو. (یادداشت مؤلف). مقابل بدگل.
- امثال:
خوشگلها در دالان بدگلها گریه می کنند.
مبارک خوشگل بود آبله هم درآورد، کنایه از بد بدنبال بد آوردن است.


خوشگل کردن

خوشگل کردن. [خوَش ْ /خُش ْ گ ِ ک َ دَ] (مص مرکب) زیبا کردن. صبیح کردن.

فرهنگ معین

خوشگل

(~. گِ) (ص مر.) زیبا، قشنگ.

فرهنگ عمید

خوشگل

زیبا، قشنگ،

فرهنگ فارسی هوشیار

خوشگل

زیبا، قشنگ، شکیل


زیبا

جمیل و صاحب جمال، قشنگ، خوشگل

فارسی به عربی

خوشگل

جمیل

فارسی به آلمانی

خوشگل

Schane, Schön

فارسی به ایتالیایی

معادل ابجد

زیبا و خوشگل

982

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری